خدمات پژوهشی و آثار علمی به یادگارمانده از این شاگرد هیدگر، بریه، ماسینیون و ژیلسون و همنشین علامه طباطبایی، علامه آشتیانی و دکتر نصر بر اصحاب معرفت پوشیده نیست.
سالجاری اما دکتر انشاءالله رحمتی کتابی دیگر از این متفکر را ترجمه و روانه بازار کرد. کتاب «ابنسینا و تمثیل عرفانی» به همراه کتاب دیگری از کربن (تخیل خلاق در عرفان ابنعربی) که آن هم دکتر رحمتی چند سال پیش ترجمه کرده بود از جمله تکنگاریهای کربن است که در جستوجوی معنویت اصیل ایرانی-اسلامی به آن پرداخته.
آنگونه که در مقدمه تحقیقی این کتاب آمده است هانری کربن در ابنسینا و تمثیل عرفانی، 3هدف مشخص را در طول هم دنبال میکند؛ اول آنکه بر آن است تا نشان دهد برخلاف تصور رایج، ابنسینا یک فیلسوف مشائی نیست؛ دوم اینکه در این تحقیق افق تازهای برای پژوهش درباره ابنسینا نشان دهد و به عبارت روشنتر میکوشد تا معلوم سازد که فلسفه ابنسینا برای انسان معاصر بهویژه غربیان، فلسفهای کارآمد، راهگشا و امروزین است. دکتر رحمتی، هدف سوم کربن را اینگونه بیان میکند که حکمت شرقی ابنسینا میتواند در برنامه فکری و معنوی مخصوص خود کربن نقشی مهم ایفاکند.
دوشنبه گذشته از سری جلسات سرای اهل قلم کتاب «ابنسینا و تمثیل عرفانی» با حضور دکتر رحمتی(مترجم کتاب)، استاد کامران فانی و استاد علی معلم دامغانی به نقد و بررسی گذاشته شد. کوتاهشدهای از آنچه در این نشست با حاضران در میان گذاشته شد، از نظرتان میگذرد.
استادکامران فانی که در حقیقت ترجمه این کتاب با پیشنهاد ایشان بوده، در ابتدای سخنانش گفت: کربن بیش از نیمی از عمرش را در ایران گذراند و صدها مقاله و کتاب درباره اندیشه ایرانی- اسلامی نوشت اما تا قبل از انقلاب تنها یک مقاله و یک کتاب از او به فارسی برگردانده شد.اما بعد از انقلاب و مرگ او خوششانسی به او روی آورد و 2 مورد از بهترین کارهایش به فارسی برگردانده شد و کربنشناسی در ایران وارد مرحله جدیدی شد.
عضو شورایعالی دایرهالمعارف اسلامی اضافه کرد: کربن محقق، مصحح و مترجم خوبی است و علاوه بر داشتن این3خصلت، متفکر توانایی هم هست. او در کنار کار تحقیقاتیاش بسیار تفکر میکند؛ موضوعی که در کار بسیاری از افراد اهل تحقیق کمتر دیده میشود.
درست است که او ترجمههای خوبی به فرانسه دارد، برای اولین بار سهروردی و ملاصدرا را به جهان غرب معرفیکرده است و کارهای تحقیقاتی بیشماری انجام داده اما هدف اصلی او انجام کار تحقیقاتی صرف نبوده؛ هدف او کنجکاوی تاریخی نیزنبوده؛ برای او مسئله مهمتری در میان بوده. البته دکتر رحمتی در مقدمه کتاب «ابنسینا و تمثیلات عرفانی» اهداف عمده کربن را مطرح کرده.
در مورد سومین هدف او که کاملا شخصی بوده باید بگویم کربن، فرانسوی و پروتستان بوده و همانطور که آگاه هستید فرق دو مذهب کاتولیک و پروتستان در این است که پروتستانها معتقد بودند برای ارتباط با ماورا و خداوند نیازی به واسطه و رابطههایی مثل کلیسا و کشیش نیست اما کاتولیکها اینگونه نبودند و وجود واسطههایی چون کلیسا و کشیش را لازم میدانستند؛ از اینرو بود که کربن نیاز داشت راهحلی را بیابد که آیا وجود واسطه و مراتب برای شناخت و ارتباط با خدا و روحالقدس در این میان تا چه حد لازم و ضروری است و آیا اصلا لازم است. تمام اندیشه کربن این بود که با جستوجو در مشرقزمین- مخصوصا ایران- و مطالعه فلاسفه بزرگی چون سهروردی و... این موضوع را بررسی کند که آیا انسان میتواند مستقیما با مبدأ ارتباط داشته باشد یا این امر نیازمند مراتب است و بدون مقدمات، امکانپذیر نیست. او از این مراحل بهعنوان مراحل «فرشتهشناسی» نام میبرد.
به اعتقاد این مترجم دومین مسئلهای که دغدغه اساسی کربن بود مسئله معنویت و جهان بود. کربن میدانست که جهان غرب، معنویت را از دست داده است. او با وجود اینکه مؤمن و مذهبی بود عرفی میاندیشید چون نمیتوانست رابطهای با عالم ماورا برقرار کند چرا که برای این شناخت احتیاج به مراتب یا همان سیروسلوک داشت. پس مسئله شخصی او و مسئله جامعه غرب باعث شد تا او بهدنبال این موضوع باشد.
مترجم کتاب «علم در تاریخ» در ادامه صحبتهایش به روند آشنایی کربن با فیلسوفان و دانشمندان ایرانی اشاره کرد و گفت: کربن پس از جنگ جهانی دوم با سهروردی آشنا شد و به قدری شیفته او بود که پس از پایان جنگ در سال 1324 به ایران آمد و ایران وطن دوم او شد. کربن از این پس یکسره به کار تحقیقاتی پرداخت و در حوزه فلسفه ایرانی مشغول به کار شد اما باید این توجه وجود داشته باشد که هدف او صرفا کار تحقیقاتی نبود؛ همه کوشش او این بود که ببیند ما از گذشتگان چه درسهایی میتوانیم بگیریم. آشناییاش با سهروردی موجب شد دریابد که فلسفه و دیدگاه اشراقی، پاسخگوی سؤالات بشر است.
وی با اشاره به عالم ناسوتی و لاهوتی گفت: علمای قدیم نیز معتقد بودند که عالم به بخش لاهوتی و ناسوتی و جنبههای معنوی و مادی قابل بخش است اما کربن با توجه به فلسفه اشراقی و نگاه شرقی معتقد بود که مابین این دو عالم معنا و ماده، واسطه و برزخی وجود دارد که برای رفتن از عالم جسمانی به عالم معنوی میبایست از آن عبور کرد و این عالمی است که برای بشر قابل دسترسی است و در حقیقت اوج پرواز بشر در این عالم صورت میگیرد. کربن از این عالم بهعنوان عالم مثال و خیال نام میبرد.
کربن عالم مثال را عالمی انسانی میدانست و معتقد بود که انسان هم عالم واقعی دارد و هم عالم خیالی؛ در عالم خیالی قطعا دست بشر بازتر است. انسانهایی هستند که این عالم را کشف و تجربه میکنند و برخی از آنها نیز آن را توصیف میکنند اما زبان توصیفشان نه زبانی منطقی بلکه زبانی تمثیلی و رمزی است؛ از اینرو بود که کربن علاقه بسیار زیادی به کشف رموز این زبان تمثیلی داشت. فانی در خاتمه صحبتهایش از کربن بهعنوان اندیشمندی که توانست موهبت روحی ایرانی و پیام مشرقیان را برای جهانیان طرح کند نام برد و اضافه کرد: کربن در حقیقت بعد از اتمام تحقیقات و مطالعاتش روی آثار ابنسینا و دیگران نشان داد که اندیشهای که غرب از آن محروم است و بدون آن سیر میکند، چگونه در اندیشه ایرانی و شیعی قابل رهگیری و شناسایی است.
علی معلمدامغانی، شاعر و یکی از چهرههای ماندگار در حوزه شعر و ادب فارسی دیگر سخنران این نشست بود که مباحثی را پیرامون شعر و حکمت در فلسفه و اندیشه اسلامی با حاضرین در جلسه در میان گذاشت.
استاد معلم ابتدا با طرح این سؤال که چه نسبتی میان شعر و فلسفه وجود دارد به طرح موضوع پرداخت و گفت: دیرگاهی است که به وسیله یونانیان این موضوع طرح شده؛ از زمانی که در مدینه فاضله اجازه ورود به شعرا داده نشد. از سویی به روایت کسانی که تاریخ فلسفه نوشتهاند، شعرا شخصیتهایی بودهاند بهعنوان آغازگر اندیشیدن برای آدمی. آنچه در یونان قدیم کشف شد با هومر و نوع هومر نسبت حقیقی بسیار جدی دارد. این نسبتها هرچند روشن نشد اما انکار هم نشد؛ اینکه خیال آزادتر است و پرواز خیال حداقل موجب همین اشراق، میشود و با اشراق هم فرشته شناخته میشود و هم دیو وهم این خیمه نیلگون که بالای سر ماست.
شعرا هم مقبول هستند و هم مردود. آن وقتی که فلسفه نضج میگیرد شاعران موجوداتی میشوند که برای مدائن فاضله مفید نیستند. شاعر از رجعت سرخ ستاره اضافه کرد: شعر بنیادش خیال آدمی است؛ ذاتش تخیل است و صفتش تخییل؛ یعنی این دو وقتی با هم باشند شعر متولد میشود. و شعر وقتی متولد شد، سخن منصور حلاج تحقق پیدا میکند که «من تجاوزم من تجانس نیستم.» شعر از کسی اجازه نمیگیرد؛ از گوشها و هوشها رخصت نمیخواهد؛ شنیده میشود، به دل مینشیند و تاثیر میکند و انسان را به هر طریقی که بخواهد- منفی یا مثبت- هدایت میکند. به این ترتیب شعر با حکمت مشاء به واسطه ارسطو و نه افلاطون (چون او هم شاعر هست و فقط شهر اوست که شاعر را برنمیتابد) رابطه دارد. متأسفانه حکیمان و نیمهحکیمان ما به سلسله اهل ادب هیچ نوع توجهی ندارند؛ با اینکه گذشتگان این سلسله برای تاکید بیشتر، کنار نام بسیاری از آنها «حکیم» را آوردهاند مثل حکیم فردوسی، حکیم نظامی؛ و حکمت اینها واگوکردن درسهای مغرب زمین نبود.
دکتر انشاءالله رحمتی- مترجم کتاب- بهعنوان آخرین سخنران این جلسه درباره زبان و دشواری عبارات کربن در آثارش گفت: برخی این شائبه را دارند که کربن در آثارش فضلفروشی کرده و کارهایی را که میتوانسته با زبان سادهتر بنویسد یا ترجمه کند با واژگان و اصطلاحاتی سخت و پیچیده به رشته تحریر درآورده است.
به عقیده من کربن اتفاقا از فضلفروشی بیزار است و چندان در تلاش برای معرفی خود نیست؛ بلکه این ذات پیچیده و غموض معناست که به این دشوار نویسی دامن زده.انشاءالله رحمتی در ادامه با اشاره به نقطه عزیمت مبحث کربن درباره ابنسینا اظهار داشت: نکتهای که کربن بر آن تاکید میکند این است که مشخص میکند که ما در بررسیهای سنت فلسفی از کجا شروع میکنیم و نقطه عزیمت چیست.اما برای یک فیلسوف شرق یا مسلمان، این امکان نیست؛ به این معنا که اگر فیلسوفان ما «صدرایی» یا «سینایی» هستند به نوعی فرزند زمانه خود نیستند و مهجور هستند. البته او درباره فرزند زمانه بودن هم مباحثی دارد و آن را کلیشهای میداند.
رحمتی اضافه کرد: مسئله دیگر این است که فلسفه غرب به شکل سنت ادامه پیدا نکرده است اما فلسفه اسلامی به شکلی به سنت فلسفی بدل شده؛ به این معنا که مثلا در حوزههای ما فلسفه به همان شکل تدریس میشود که در زمان ملاصدرا؛ یا لااقل تا زمانی که کربن این کتاب را نوشته یعنی 30 سال پیش.
این مترجم تصریح کرد: کربن میگوید مشرق زمین این مزیت را دارد که سنت خودش را بهصورت بکر حفظ کرده اما اگر کسی به آن سنت بپردازد مهجور است. در واقع عیب این نوع سنت که کربن در ما دیده این است که به روی تفسیر جدید و خلاقیت جدید و تفکر نو بسته است و کاری که میخواهد در برابر این جریان انجام دهد این است که ما از مزیتی که یک سنت ناب و دستنخورده به نام فلسفه «سینایی» و« اشراقی» در اختیار داریم تفسیر جدید داده و بابش را بر افکار جدید باز کنیم. کربن اولین کسی است که به نوعی در این کتاب میخواهد با فلسفه اسلامی این کار را بکند و وقتی راجع به ابنسینا مینویسد بحث تاریخ فلسفه نمیکند و نمیخواهد تحقیقی آکادمیک ارائه دهد؛ او میخواهد ابنسینا را به انسان امروزی برای حل مشکلاتش معرفی کند.
انشاءالله رحمتی در بخش دیگری از سخنانش ضمن اشاره به مسئله دیگری در مبحث مواجهه با فلسفه ابنسینا یا بهطور کلی فلسفه سنتی ایران اظهار داشت: اینگونه نیست که با یک قیاس دو طرفی مواجه باشیم؛ به این معنا که این سنت یا گذشتهای است که باید کنارش گذاشت یا گذشتهای است که باید به هر قیمتی حفظش کرد. کربن تعبیری دارد که بیشتر اگزیستانسیال است تا استدلالی. او میگوید بحث مرگ یک «اندیشه» یا «اندیشمند» به این معنا که فلان اندیشه یا فلان فیلسوف دیگر وقتش گذشته یا مرده، منسوخ شده است، چرا که مرگ و زندگی که وصف اندیشه نیست؛ جانی که میخواهد آن اندیشه را درک کند میبایست حیات داشته باشد.
بنابراین ما وقتی به اندیشه ابنسینا یا سهروردی نگاه میکنیم باید ببینیم که اولا نفس یک متفکر امروزی این حیات را دارد که ابنسینا را درک کند و اگر هم این حیات را دارد آنموقع میتواند آن فیلسوف را درک کند.
رحمتی در ادامه اظهار داشت: اعتقاد کربن این است که من با چنین رویکردی به ابنسینا مینگرم و برداشتم این است که ابنسینا برای من حرف تازهای دارد. کربن بهعنوان یک انسان امروزی که تشنه معنویت است میگوید: اگر ابنسینا برای من یک پیام معنوی دارد برای دیگران هم این پیام را مکتوب میکنم. و در این کار هم بسیار حریص است.